سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو را شکر..

هو السمیع

 

خدایا شکرت ...که وقتی تنها می شوم...تنها نمی شوم.

خدایا شکرت ...بخاطر مشهدی که بالاخره...

فهمیده ام گاهی برنگشتن دلیل می شود بر نرفتن...

خدایا شکرت ...برای هر روزی که بیدار می شوم چشمانم را باز می کنم و می بینم که باز هم(!) زنده ام...

خدایا شکرت...بخاطر همان :"الیس الله بکاف عبده" ای که میزنیم به لباسهایمان...سمت قلب...

خدایا شکرت ...که پدر و مادر ها شاید نه به اندازه ی تو ولی خیییییلی خییییلی باگذشتند...

خدایا شکرت... که وقتی زهرا درباره ی "عشق" می پرسد خیلی ساده می گویم:اوهوم! و فقط تو می دانی که...

تازگی ها از هرچه عشق زمینی است ...ولش کن...

خدایا شکرت که امروز سرجلسه ی ویرایش حتی یک نفر هم با من هم عقیده نشد...

بالاخره می گویند نظرات مخالف سطح کار را بالا می برد ! :)

خدایا شکرت...که حال بچه ی لطافت مثل خودش خوب است...

خدایا شکرت ...که من خانواده ام را دوست دارم و آنها هم مرا!...با اینکه به وضوح می فهمم گاهی خسته می شوند ...از من...

خدایا شکرت...که وقتی دلم تنگ می شود برای او ،

موبایلم آهسته زنگ می خورد و از روی صفحه اش با بغض می فهمم که دلتنگی ما هنوز هم دوطرفه است...

خدایا شکرت...که دلخوش به اینم که مرا می فهمی... تو که بزرگ تری از تمام آدم ها ...بزرگتر از هرچیز...

خدایا شکرت...بخاطر پاییز بی مثال امسال...که گذاشتی آنقدر زیر باران خیس شوم که نتوانم سر کلاس بنشینم...

خدایا شکرت...که نرگس هرچندوقت یک بار برای اینکه حال و هوایم را عوض کند به من شعر طنز سفارش می دهد و هر روز هم با جدیت سراغ می گیرد که پس چه شد؟!

خدایا شکرت ...که هدیه ی تولدم این روزها شده دارایی بزرگ من...همان قاب نقره ای...هو الذی یقبل التوبة...

خدایا شکرت...که گاهی آدم به خودش می آید...

خدایا شکرت...بخاطر عریضه...

خدایا شکرت...که حسرت را آفریدی و نعمت را لذت بخش کردی... و دلتنگی را و رسیدن را شیرین تر...

شکرت خدا ...بخاطر آن تصویر بزرگ که توی اتاق فرهنگی است...

 


[ دوشنبه 92/10/23 ] [ 7:51 عصر ] [ رهــا ] [ نظر ]